عنوان عکس اسلایدر عنوان عکس اسلایدر عنوان عکس اسلایدر
نویسنده:
تاریخ: دوشنبه 03 شهریور 1393
بازدید: 803

جملات حقایق تلخ

آپدیت شد در  1393/6/3

تو این پست مجموعه متن هایی از حقایق زندگی که ما به آنها بی توجه هستیم  رو براتون میذاریم.

شما هم میتونین متن هاتون رو بدین تا به اسم خودتون تو این پست قرار بدیم.

این پست آپدیت خواهد شدsmiley

برای خواندن به ادامه مطلب برید

<><><><><><><><><><>

يه عمر دعا ميکردم آقا رو ببينم...

فرداي شب قدر بود...

انگار دعاهايم بعداز چهل سال مستجاب شده بود...

مردي در خانه را ميزد...

از پشت پنجره نگاه کردم...

آره مولايم بود...

نگاهي به در و ديوار خونم کردم...

سريع رفتم تابلوها و عکساي ناجور رو برداشتم...

وسايل ناجور رو جمع کردم و يه جا قايم کردم...

اي واي سي دي هاي ناجور رو سريع شکستم و ريختم دور...

دستگاه ماهواره رو هم قايم کردم...

گوشي موبايلم هم خاموش کردم که يه وقت...

يه نگاه به خونه کردم...

فکر ميکردم خونه ديگه آمادس...

رفتم که در رو باز کنم و امام زمان خودم رو ببينم و دعوتشون کنم به خونمون...

در رو که باز کردم ديدم آقا 

آخرین خونه کوچه رو هم در زده بود و ناامید از کوچه رفت...

آره...

همه مثل من داشتن خونه رو آماده میکردن...

هیچکس آماده دیدار آقا نبود...

و باز آقا مثل همیشه غریب ماند...

و ما دعا میکنیم که آقا بیاید و همه کار میکنیم که نیاید...

<><><><><><><><><><>

مَردُم کيست؟

به موجودي گفته ميشود که از بدو تولد همراهيت ميکنه

و تا روز مرگت مجبوري که براي اون زندگي کني.

براي مَردُم خيلي مهمه که تو چي ميپوشي؟

کجا ميري؟

چند سالته؟

بابات چيکارس؟

ناهار چي خوردي؟

چرا درسِت تموم نميشه؟

چند روز يه بار حموم ميري؟

چرا حالت خوب نيست؟

چرا ميخندي؟

چرا ساکتي؟

چرا نيستي؟

چرا ازدواج نميکني؟

چرا بچه دار نميشي؟

چرا اينطوري نوشتي؟ عاشق شدي؟

چرا اونطوري نوشتي؟ فارغ شدي؟

چرا چشات قرمزه؟ حشيش کشيدي؟

چرا لاغر شدي؟ شکست عاطفي خوردي؟

چرا چاق شدي؟ زندگي بهت ساخته؟

و چراهاي بسياري که تا جوابش رو بدست نياره دست از سرت ور نميداره.

مَردُم ذاتاً قاضي به دنيا مياد.

بدونِ اينکه خودت خبر داشته باشي، جلسه دادگاه برات تشکيل ميده، روت قضاوت ميکنه،

حکم برات صادر ميکنه و در نهايت محکوم ميشي.

مَردُم قابليت اينو داره که همه جا باشه، هرجا بري ميتوني ببينيش، حتي تو خواب.

اما مَردُم هميشه از يه چيزي ميترسه،

از اينکه تو بهش بي توجهي کني، محلش نذاري، حرفاش رو نشنوي و کاراش رو نبيني.

پس دستت رو بذار رو گوشت،

چشمات رو ببند و بي توجه بهش از کنارش عبور کن و مشغول کار خودت شو.

<><><><><><><><><><>

لذت بردن را یادمان ندادند!

از گرما می نالیم، از سرما فرار میکنیم.

در جمع، از شلوغی کلافه میشویم و در خلوت، از تنهایی بغض میکنیم.

تمام هفته منتظر رسیدن روز تعطیل هستیم

و آخر هفته هم بی حوصلگی تقصیر غروب جمعه است و بس

همیشه در انتظار به پایان رسیدن روزهایی هستیم که بهترین روزهای زندگیمان را تشکیل میدهند:

مدرسه.. دانشگاه.. کار..

حتی در سفر همواره به مقصد می اندیشیم بدون لذت از مسیر!

غافل از اینکه زندگی همان لحظاتی بود که میخواستیم بگذرند...

آیا مشکل ما در درک زندگیست؟

<><><><><><><><><><>

خوب یاد گرفته ایم ورانداز کردن همدیگر را

یک خط کش این دستمان و یک ترازو آن دستمان اندازه میگیریم و وزن میکنیم؛

آدم ها را

رفتارشان را

انتخاب هایشان را

تصمیم هایشان را

حتی قضا و قدرهایشان را!

به رفیقمان یک تکه سنگینی می اندازیم بعد میگوییم خیرو صلاحت را میخواهم!

غافل از اینکه چه بر سر او می آوریم!

در جمع، هرکس را یجور مورد بررسی قرار میدهیم

آن یکی را به ازدواج نکرده اش این یکی را به نوع رابطه اش را آن دیگری را...

میرویم توی صفحه یکی و نوشته اش را میخوانیم مینشینیم و قضاوت میکنیم

یکی هم نیست گوشمان را بگیرد که:

های! چندبار توی آن موقعیت بوده ای که حالا اینطور راحت نظر میدهی

حواسمان نیس که چه راحت با حرفی که در هوا رها میکنیم، چگونه یک نفر را به هم میریزیم

چند نفر را به جان هم می اندازیم، چه سرخوردگی یا دلخوری بجای میگذاریم

چقدر زخم میزنیم...

حواسمان نیست که ما میگوییم و رها میکنیم و رد میشویم

اما یکی ممکن است گیر کند بین کلمه های ما

بین قضاوت ما

بین برداشت ما

دلی که میشکنیم ارزان نیست...

<><><><><><><><><><>

سي هزار دينار طلا، رقمي بود که يزيد به هر نفر اهل خواص کوفه داد و دينشان را خريد!

هر دينار چهار و نيم گرم،

هر گرم طلا 98 هزار تومان،

به پول امروز نزديک به 13 ميليارد تومان براي هر نفر،

اگر در آن زمان بوديم يار حسين مي مانديم؟

<><><><><><><><><><>

ما فقط ميگوييم در جامعه ما طلاق زياد شده! چرا دليلش را نميپرسيم!

چرا نميگوييم، چطور طلاق در گذشته کم بوده؟

آن زمان ها دخترها قانع و بساز بودند،

با گفتن بالا چشت ابروست به دنبال گرفتن مهريه و طلاق به خانه پدرشان نميرفتند.

آن زمان ها پسرها عاشق زن و فرزندشان بودند و با ديدن زن خوشگل تر چشمشان به هزار سو نميگريخت.

آن زمان ها دخترها چشم در مال ديگران نداشتند و نميخواستند زندگيشان از دخترخاله شان سر باشد.

آن زمان ها پسرها مرد بودند. مردانه زندگي ميکردند و تا لنگ ظهر نميخوابيدند.

آن زمان ها دخترها خود را همچون بوم نقاشي رنگ نميکردند و به خيابان نميرفتند.

آن زمان ها دختر همسايه 10 کوچه پايينتر هم ناموس پسرها حساب ميشد دست درازي در کار نبود.

آن زمان ها عشق، عشق بود به خاطر عشقشان تا کوه قاف هم ميرفتند.

اما حالا...

<><><><><><><><><><>

انسان ها روزها ميدوند، کار ميکنند، به هر دري ميزنند

روزها فکر ميکنند، روزها ميگردند، روزها دست به دعا ميگيرند

انسان ها بارها ميپرسند، بارها زمين ميخورند،، بارها گيج ميشوند

دعوا ميکنند، دروغ ميگويند، بداخلاق ميشوند

غصه ميخورند، گريه ميکنند، درد ميکشند،

غافل ميشوند، خلاف ميکنند، فراموش ميکنند،

انسان ها بارها نااميد ميشوند، بارها ناله ميکنند، بارها زجه ميزنند

هر روز دنبال بهترينند، هر روز درگير آينده، هر روز دلگيرتر از ديروز

اين انسان اينهمه بلا سرش مي آيد تا خوشبخت زندگي کند، غافل از اينکه خوشبختي همين جاست،

همين حالا!

خوشبختي در ذهنش است، کافي است خوشبخت باشد آنگاه واقعا خوشبخت است...

<><><><><><><><><><>

حسین پناهی چه زیبا گفته، روحش شاد!

وقتی بمیرم هیچ اتفاقی نخواهد افتاد!

نه جایی بخاطرم تعطیل میشود، نه در اخبار حرفی زده میشود!

نه خیابانی بسته میشود، و نه در تقویم خطی به اسمم نوشته میشود!

تنها موهای مادرم کمی سپیدتر میشود...

و پدرم کمی شکسته تر...

اقواممان چند روز آسوده از کار!

دوستانم بعداز خاکسپاری موقع خوردن کباب آرام آرام خنده هایشان شروع میشود!

راستی، عشق قدیمم را بگو... هـــــــــــــــــــــــــــِه...!

او هم با خنده هایش در آغوش دیگری، مرا از یاد خواهد برد!

من فقط گورکنی را خسته میکنم...!

و مداحی که الکی از خوبی های نداشته ام میگوید و اشک تمساح میریزد!

و در آخر ............

من میمانم و گورستان سرد و تاریک و غم همیشگی ام که همراهم میماند!

( این یه حقیقت تلخ زندگیمونه که همیشه فراموش میکنیم! کمی هم به فکر خودمون باشیم)

<><><><><><><><><><>


برچسب ها : ,,,,,,,

مطالب مرتبط

بخش نظرات این مطلب

این نظر توسط باران در تاریخ 1395/12/04 و 15:26 دقیقه ارسال شده است

باران

سلام
خیلی قشنگ بود 👍
پاسخ : ممنوووووون

این نظر توسط آناشید در تاریخ 1394/08/10 و 1:22 دقیقه ارسال شده است

آناشید

سایتت عالیه
👍👍👍
پاسخ : ممنون دوست من شکلک
تو انجمن هم فعالیت کنی ممنون میشم شکلک

این نظر توسط صادق در تاریخ 1393/06/03 و 13:22 دقیقه ارسال شده است

صادق

این پستت خیلی خوبه
جملات زیبایی بود مرسی شکلک
پاسخ : خواهش میشه شکلک

این نظر توسط ava در تاریخ 1393/06/03 و 13:05 دقیقه ارسال شده است

ava

فوق العاده بود.خیلی خیلی زیبا..آفرینشکلکشکلکوتاثیرگذارشکلکشکلک
پاسخ : خیلی ممنون شکلک

این نظر توسط صادق در تاریخ 1393/05/25 و 15:44 دقیقه ارسال شده است

صادق

خیلی قشنگ بود خیلیییییییییییییی شکلک
پاسخ : شکلک


کد امنیتی رفرش