آخرين ارسال هاي تالار گفتمان
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
هزینه دندانهای مصنوعی بر پایه ایمپلنت چقدر است؟ | 0 | 51 | partnovin1 |
اثربخشی و تاثیرات حرکات شکم در بدنسازی با دستگاه | 0 | 70 | partnovin1 |
آنتیبیوتیک آزمایشگاهی چیست؟ | 0 | 78 | webrrr |
صفحه نمایشگر مات چیست؟ | 0 | 77 | webrrr |
دکتر پیمان زندی جراح مغز و اعصاب در سنندچ کیست ؟ | 0 | 74 | dr-peymanzandi |
خرید هاست از آتنا هاست | 0 | 90 | reyhanehseo82 |
خرید هاست | 0 | 77 | reyhanehseo82 |
سیتوژنتیک چیست؟ | 0 | 90 | ari1 |
مدل لباس مردانه Brunello Cucinelli | 11 | 802 | aliha |
5 تا از برترین فروشگاه های لوازم جانبی خودرو | 0 | 290 | enasb |
☻☻دانلود نرم افزار ردیاب کاملا رایگان☻☻ | 7 | 911 | stelock |
جلوگیری از سرقت خودرو های ایرانی | 0 | 281 | stelock |
استراحتگاه اسفند ۱۴۰۱ | 3 | 424 | admin |
اعطای نمایندگی استیلاک | 0 | 369 | stelock |
معرفی و خرید باسکول دنا توزین | 0 | 328 | allscalee |
راهنمای خرید سرور؛ زنبیلو بردار و بیار! | 0 | 475 | b0003 |
نمایندگی چرخ گوشت صنعتی الکتروکار | 0 | 294 | allscalee |
داستان وقتی عشق مرده است
مرد:
در آغوش کاناپه مهربانم در آرامش کامل خوابیده ام که صدای زنگ آیفون تمرکزم را به هم می زند.
نگاهی به مانیتور آیفون می اندازم و یک زن را می بینم که ابلهانه به دوربین زُل زده است.
چقدر احمق و آشنا به نظر می رسد... خدای من! زنم است!
برچسب ها : داستان وقتی عشق مرده است,مرگ عشق,داستان کوتاه ایرانی,داستان عاشقانه,داستان عشق مرده,زنده ام به عشق مردن - داستان علشقانه,بهترین داستان های عاشقانه,جدیدترین داستان های عاشقانه,داستان جالب و غم ناک,داستان دردناک,داستان زندگیم,داستان عاشقانه واقعی “عشق در جنگ”,داستان های عاشقانه مرداد 92,داستان های عاشقی,سایت داستان عاشقانه,غم ناکترین داستان ها,
میگی مهم نیست اما زمانی که میبینیش ...
داغ دلت تازه میشه ...
میگی مهم نیست اما تا بهش فکر میکنی ...
اشک تو چشمات جمع میشه ...
میگی مهم نیست اما زمانی که خیلی تنهایی ...
عکساشو نگاه میکنی و باهاش حرف میزنی ...
برچسب ها : متن عاشقانه,متن غمگین,متن عاشقانه جدید شهریور 93,متن عاشقانه مهر 93,متن اشک آور,متن مهم نیست,داستان عاشقانه,غمگین,متن ادبی,عاشقانه,شهریور 93,
دوتا عاشق با هم ازدواج کردن وضع پسره زياد خوب نبود برا همين هميشه کار ميکرد تا زنش راحت زندگي کنه گاهي وقتا حتي شبا هم کار ميکرد. همه کار ميکرد.کارگري فروشندگي حمالي عملگي .سخت کار ميکرد اما حلال.هيچ وقت دست خالي نميومد خونه.وقتي ميومد دختره با جون و دل ازش استقبال ميکرد.ماساژش ميداد براش غذا ميذاشت پاهاشو پاشوره ميکرد
برچسب ها : داستان,داستان عاشقانه,داستان غمگین,خیانت,دورویی,داستان خیانت,داستان وفا,